شهرادشهراد، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

❀ ♥یکی یه دونه مامان و باباش♥ ❀

شهراد شیطون

سلام دوستای خوب و مهربونم شهراد جون دیگه کم کم داره واسه خودش مردی میشه و کمتر به وسایل خونه علاقه نشون میده بلاخره یکی از اسباب بازیهاش توجه گل پسرو جلب کرد .اگه گفتین چیه؟؟؟ توپ جادویی واسه این میگم جادویی چون مارو از شر جمع کردن قاشق چنگال و در قابلمه نجات داد . خلاصه همش این توپ جادویی اما بینوا رو میبره بالای سرش و با تمام قدرت پرتش میکنه پایین بابا جونش هم که بهش یاد داده توپو شوت کنه خلاصه هرجا که میریم این توپ سحرآمیزو هم با خودمون میبریم . آهاااااااا: حالا نوبت اصل قضایا و دلیل نوشتن این پست ، صحبت کردن پسرمه .گفتم که پسرم مرد شده باورتون نشد . اینم اولین لغت نامه آقا شهراد : مامان=ما(ma) البته ...
29 خرداد 1391

برای پسر بی نظیرم

پسر بی نظیرم هر روز بیشتر عاشقت میشوم و هر روز فکر میکنم امروز نهایت عشق است اما . . . فردا می آید و من خدا را سپاس میگویم از این نعمت عظیم . . . نعمت مادر بودنم شیرخواره من ،شیره جانم هزاران بار به کامت باد لحظه ایست آن لحظه ، آن لحظه که مرا با تمام وجود نازنینت طلب میکنی اینها همه برای تو احساس پاک مادرانه است و بس صبحگاه . . . شنیدن آوازی از کلمات شیرینت ، لبخند مهربانت ، هر روز بالیدنت ، هم بازی شدن با تو اینها برای من تکرار نشدنی است خدایا بچشان به آنهایی که آرزویش را دارند نگهبانش باش مهربانم . . . آمین ...
20 خرداد 1391

یه جمعه قشنگ(2)

سلام دوستای نازنینم جمعه انقده روز خوبی بود که نگو.با پدر جون و عزیز جون و خونواده دایی جونیا رفتیم باغ پدرجونی .جاتون خالی گیلاسهای باغ هم رسیده بودن و من هم حسابی گیلاس خوردم .هرچی مامانم منو از درختا دور میکرد نمیشد بازم من جیغ و داد میزدم که من گیلاس میخوام.فکر کنم یه نیم کیلویی خوردم تازه بعدشم یکم دلم درد گرفت اما عزیز جونی واسم نعناداغ درست کرد که دل دردمم خوب شد .جای همتون خالی بود . اینم گیلاسها که البته خوب که درخت خالی شد یادم اومد عکس بگیرم منو مامانی و بابایی شهراد بغل دایی علی روی درخت درحال خوردن گیلاس ...
13 خرداد 1391

شیطونیای شهراد

سلام دوستای گلم بلاخره شیطونیهای آقا شهراد هم شروع شد .دیگه نه واسه ما کابینت مونده نه کشو .به هرچیزی که بتونه دست میندازه و درشو باز میکنه ،باز کردن در همان و تخلیه وسایل داخل کابینتها هم همان .من بیچاره هم که نمیتونم سرش داد بزنم همش مثل یه دم کنده دنبالشم که یه وقت به خودش آسیبی نرسونه . فضولی های شهراد به روایت تصویر من بیچاره هی این لاسارو تا میکنم هی این پسر کوچولو درشون میاره و به هم میریزه اینجا هم کشوهای میزتلوزیون مامانمو حسابی به هم ریخته بعد از به هم ریختن کشو وسایل روی میز نظرشو جلب کرد عاشقتم شیطون کوچولو ...
1 خرداد 1391
1